๑ زمزمه ی باران ๑
دلتنگی هایم را نشاندم روی دوش بادبادک و فرستادمشان به آسمان... باران می بارد!

حالت اصلا خوب نیس....

من هم اگر به جای تو بودم همین حس و حال رو داشتم.....

نمیدونی اسم این حس رو چی بزاری.یه نوع حس مقابله با زندگی و همه ی کائناتی که توش هست رو داری....

حس غریبیه....

تا حالا حسش نکرده بودی....

وقتی هیچ کس رو نداری تا باهاش حرف بزنی و حس دوری و دلتنگی تمام وجودت رو فرا میگیره.دل تنگی برای کسی که شاید اونم مثل تو تنها باشه و به حرف هایی که هدیه اش به تو یه قطره ی اشک سرده گوش بده....

اسم این حس رو چی میخوای بزاری؟ وقتی از تمام دنیا بریدی و صدای خنده های بچگانه و گریه های دوران جدایی تو گوشت می پیچه....

چون تنها هستی حتی اگه بلندترین فریادها رو بزنی حتی یک نفر هم گوش چشمی به تو نگاه نمیکنه....

چون تنهایی....

دوست داری بری تو یه دشت خیلی بزرگ دستات رو باز کنی سرت رو به آسمون بگیری و بلند فریاد بزنی....فریادی که باهاش تمام وجودت رو خالی کنی.....

اما......

وقتی به خودت میای میبینی که ساکتی و نمیتونی فریاد بزنی.میدونی چرا؟چون حرفایی که تو دلته اونقدر بزرگه که با داد و فریاد بیرون نمیان و تک تک سلولهای وجودت رو محاصره کردن....

تنها صدایی که میشنوی فقط پژواک دلنشین پرندگان و نسیمی هستش که دارن کمکت میکنن تا وجودت رو تخلیه کنی.همشون دارن به فریاد سکوت تو صدایی زیبا هدیه میدن و همشون فقط یه چیز بهت میگن:

                      دوباره متولد شو....

چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : mhd

گيرم که باخته ام !!!

 
اما کسي جرات ندارد به من دست بزند يا از صفحه بازي بيرونم بيندازد، شوخي نيست من شاه شطرنجم !!!
تخريب مي کنم آنچه را که نمي توانم باب ميلم بسازم...
آرزو طلب نميكنم، آرزو ميسازم...
لزومي ندارد من هماني باشم که تو فکر مي کني ، من هماني ام که حتي فکرش را هم نمي تواني بکني ...
لبخند مي زنم و او فکر ميکند بازي را برده ، هرگز نمي فهمد با هر کسي رقابت نمي کنم...
زانو نمي زنم، حتي اگر سقف آسمان ، کوتاهتر از قد من باشد !
زانو نمي زنم، حتي اگر تمام مردم دنيا روي زانوهايشان راه بروند !
من زانو نمي زنم...
درگير من نشو، همـدم نميشوم...
من مسئول حرفها و رفتارهايم هستم، اما مسئول برداشت شما از آنها نيستم ...

.

سه شنبه 10 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : mhd


 

آدم ها این روز ها فقط ادم هستند.

 

 

 

 

نه چیزی بیشتر.نه چیزی کمتر...

 

 

 

 

اگر کمتر از انچه هستند در نظرشان بگیری انها را شکسته ای.

 

 

 

 

و اگر بیشتر از چیزی که هستند حسابشان کنی انها تو را میشکنند....

 

 

میان این ادم ها ادم.فقط باید عاقلانه زندگی کرد.نه عاشقانه...

شنبه 7 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : mhd

درباره وبلاگ

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست. به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم... مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟ مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم؟؟؟ بگو معنی تمرین چیست؟؟؟ بریدن از چه چیز را تمرین کنم؟؟؟ بریدن از خودم را؟؟؟
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان زمزمه ی باران و آدرس zemzemeyebaran.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 113
بازدید ماه : 113
بازدید کل : 65198
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 127
تعداد آنلاین : 1

Alternative content